شازده کوچولو و میخواره
در سیاره بعدی میخوارهای مسکن داشت. این دیدار بسیار کوتاه بود، ولی شازده کوچولو را در اندوهی بزرگ فرو برد.
او که میخواره را ساکت و خاموش در پشت تعداد زیادی بطری خالی و تعداد زیادی بطری پر دید، پرسید:
- تو اینجا چه میکنی؟
میخواره گرفته و غمگین جواب داد:
- مینوشم.
شازده کوچولو از او پرسید:
- چرا مینوشی؟
میخواره جواب داد:
- برای فراموش کردن.
...
- چه چیز را فراموش کنی؟
...
- فراموش کنم که شرمندهام.
...
- شرمنده از چه؟
...
- شرمنده از میخوارگی!