تریبون آزاد بچه های کامپیوتر علم و فرهنگ

دانشجویان کارشناسی ناپیوسته کامپیوتر دانشگاه علم و فرهنگ ورودی 1389

تریبون آزاد بچه های کامپیوتر علم و فرهنگ

دانشجویان کارشناسی ناپیوسته کامپیوتر دانشگاه علم و فرهنگ ورودی 1389

شما یادتون نمیاد!!!!

شما یادتون نمیاد...تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز!  
شما یادتون نمیاد... موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.
شما یادتون نمیاد...این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی… 
شما یادتون نمیاد...سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ 
شما یادتون نمیاد... مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد. 
شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد!
شما یادتون نمیاد…جنازه از ویدئو راحت تر جا به جا می شد! 
شما یادتون نمیاد…تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم! 
شما یادتون نمیاد... که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید  داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی  
شما یادتون نمیاد...انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام… 
شما یادتون نمیاد.... چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر. 
شما یادتون نمیاد... توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم! 
شما یادتون نمیاد... تو بلفی و لیلیبیت.. عمو دکتره همیشه مست و پاتیل بود! دماغش همیشه قرمز بود و بطزی مشـ.روبـش دستش! 
شما یادتون نمیاد... زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون. 
شما یادتون نمیاد... خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی. 
شما یادتون نمیاد ...یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. 
شما یادتون نمیاد... بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!  
شما یادتون نمیاد... دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد. 
شما یادتون نمیاد، دبستان بودیم اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبستانی هاست! رفتیم دبیرستان دوباره اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبیرستانی هاست – خدا رحمتت کنه اما بالاخره امیدت به کی بود!؟؟ 
شما یادتون نمیاد... روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ آهنگ یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن. 
شما یادتون نمیاد... تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه  
شما یادتون نمیاد... کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. 
شما یادتون نمیاد.... آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
شما یادتون نمیاد ... پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !
شما یادتون نمیاد... این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله.
 
شما یادتون نمیاد... چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد 4 تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش. 
شما یادتون نمیاد ...چکمه پلاستیکی که مامانا از کفش ملی میخریدند پامون میکردند

داشتم فکر می کردم که ...

صبح روز تاسوعا با دسته ی عزاداری رفته بودیم بیرون. وقتی که رسیدم خونه ساعت تقریبا سه بود. نشستم پای کامپیوتر و گفتم یه سری به ایمیل ها و گروهمون بزنم. تو همین حال و هوا بودم که یه جمله ای توی پروفایل یکی از بچه ها خوندم؛ نوشته شده بود که: 

 "حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.

 این جمله منو خیلی تو فکر برد.
مثل همه چیزهای دیگه که وقتی می خونم یا می شنوم بهش فکر می کنم، روی این جمله هم خیلی فکر کردم. سعی کردم ازش یه نتیجه ی کاربردی برای زندگی امروزمون بگیرم.
اما الان یعنی بامداد شنبه بیست و هفتم آذر ماه هشتاد و نه که دارم این اتفاق رو می نویسم، دارم به این فکر می کنم که: 

"نکنه روزی بیاد و به خاطر تنبلی های ما، زخمهای تن مهدی (ع) رو  نشونمون بدن! "


۲۰ دلیل برای اینکه به زن بودن خود افتخار کنید !

1-  نام هر گل زیبایی که در طبیعت است  روی شما می گذارند.

2- به راحتی و با اعتماد به نفس هر وقت که لازم بود گریه می کنید و غم و غصه هایتان را در دل جمع نمی کنید تا سکته کنید.

3- آن قدر حرف برای گفتن دارید که هرگز کم نمی آورید.

4- عشق و هنر ابداع شماست.

5- زیبایی مخصوص شماست.

6- همیشه جوانتر از سنتان هستید و هیچکس نمی داند شما چند ساله اید.

7- بهشت زیر پای شماست.

8- همیشه تمیز و نظیف هستید.

9- همیشه مقداری پول برای روز مبادا دارید که جز خودتان هیچ کس از جای آن خبر ندارد.

10-حرف آخر را شما می زنید.

11- حق تقدم با شماست.

12- هرگز از فرط خشم نعره نمی کشید و کبود نمی شوید و خون به پا نمی کنید.

13- ضعیف کش نیستید و دق و دلی رئیس اداره تان را در خانه خالی نمی کنید.

14- نصف بیشتر از صندلی های دانشگاه را شما تصاحب کرده اید.

15- به‌ جزئیات‌ زندگی‌ و رفتاری‌ با دقت‌ نگاه‌ می‌کنید و آنها را در حافظه‌ خود جای‌ می‌دهید.

16- درصد کارکنان زن نسبت به کل کارکنان در حال افزایش مستمر است.

17- میانگین عمرتان بیشتر از آقایان است.

18- موفقیت مردان مرهون زحمات شما است.

19- مردان از دامن شما به معراج می روند.

-20 مجبور نیستید خانه به خانه بروید و خواستگاری کنید مثل خانم ها در خانه می نشینید تا دیگران با کلی منت و خواهش و التماس و گل و هدیه .......(البته اگر بیایند)

 

 

۲۰ دلیل برای اینکه به مرد بودن خود افتخار کنید !


1. نام خانوادگی بچه هایتان تابع نام خانوادگی شما است. 

2  .مدت زمان مکالمه ی تلفنی شما حد اکثر 30 ثانیه است. 

3.برای یک مسافرت یک هفته ای  تنها یک ساک کوچک دستی نیاز دارید. 

4.در تمام شیشه های مربا و ترشی را خودتان باز می کنید. 

5.دوستان شما توجهی به کاهش یا افزایش وزن شما ندارند. 

6.جنسیت شما در موقع استخدام مطرح نیست. 

7.لازم نیست کیفی پر از وسایل بی استفاده را همه جا به دنبالتان بکشید. 

8.ظرف مدت 10دقیقه میتوانید حمام کنید و برای رفتن به مهمانی آماده شوید. 

9.همکارانتان نمی توانند اشک شما را در بیاورند. 

10.اگر در 34 سالگی هنوز مجردید  احدی به شما ایراد نمی گیرد. 

11.رنگ اجزای صورت شما در هر صورت طبیعی است. 

12.با یک دسته گل می توانید بسیاری از مشکلات احتمالی را حل کنید. 

13.وقتی مهمان به خانه ی شما می آید لازم نیست اتاق را مرتب کنید. 

14.بدون هدیه میتوانید به دیدن تمام دوستان و آشنایان بروید. 

15.می توانید آرزوی هر پست و مقامی را داشته باشید. 

16.حداقل 20 راه برای باز کردن در هر بطری نوشابه ی داخلی یا خارجی بلد هستید. 

17.ضرورتی ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشید. 

18.در تقسیم ارث سهم بیشتری می برید. 

19.احتمال مدیر شدنتان زیاد است. 

20.می توانید چند زن داشته باشید.(احتیاط! معلوم نیست خوشبخت شوید). 
 

چرا از مرگ می ترسید ؟

چرا از مرگ می ترسید ؟

چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟ 

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟

مپندارید بوم ناامیدی باز

به بام خاطر من میکند پرواز

مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است

مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است

مگر می، این چراغ بزم جان مستی نمی آرد

مگر این می پرستی ها و مستی ها

برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست ؟

مگر افیون افسونکار

نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد

مگر دنبال آرامش نمی گردید

چرا از مرگ می ترسید ؟

کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید

می و افیون فریبی تیز بال وتند پروازند

اگر درمان اندوهند

خماری جانگزا دارند

نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید

خوش آن مستی که هوشیاری نمیبیند

چرا از مرگ می ترسید ؟

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟

بهشت جاودان آنجاست

گر آن خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست

سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است

همه ذرات هستی محو در رویای بیرنگ فراموشی است

نه فریادی، نه آهنگی، نه آوایی

نه دیروزی، نه امروزی، نه فردایی

جهان آرام و جان آرام

زمان در خواب بی فرجام

خوش آن خوابی که بیداری نمیبیند !

سر از بالین اندوه گران خویش بردارید

در این دنیا که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست

جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید

که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند

درین غوغا فرو مانند و غوغا ها بر انگیزند

سر از بالین اندوه گران خویش بردارید !

همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟

چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟

چرا از مرگ می ترسید ؟