سلام.
حالم خیلی گرفتس ! خسته ام ! انگار توی یک خیابون شلوغ گم شدم. خیلی شلوغ. همه ی آدما با سرعت از کنار رد میشن و گاهی هم برخورد هایی پیش میاد. نمیدونم چرا، اما تصمیم گرفتم این دفعه اینجا برات بنویسم. میون این همه سر و صدا و جار جنجال سردرگمم. ولی مطمئنم که هستی. تو هم یه گوشه ی این خیابونی و حتما داری منو می بینی. دوست داری کمکم کنی اما این همه شلوغی اجازه نمیده که به من نزدیک بشی. نمیگم نمی تونی اما ... .
حتما خیلی وقتا هم کمکم کردی اما ندیدمت. ای کاش زودتر بر میگشتی تا بیشتر باهات صحبت کنم. بهتره اینطور بگم ، ای کاش همه ی ما زودتر بر میگشتیم تا پیشت باشیم. اینجا هوا کثیفه ! اما ما سعی می کنیم که مسموم نشیم. نمیدونم تو زندگی دنبال چی میگردم که در تو پیدا نمیشه. نمیدونم دارم کجا می رم. اما خدا رو شکر که هنوز تو هستی.
به من گفتن هر چیزی رو که لازم دارم از تو بخوام و از هیچ چیز خجالت نکشم تا شاید اینجوری از تنهایی تو هم کم بشه. پس میخوام به همه ی ما کمک کنی که اون جوری که میخوای باشیم. من و دوستام دعا میکنیم، تو هم دعا کن که زودتر هم دیگه رو ببینیم و پیش هم بمونیم.